زوج_درمانی

Following (تعقیب)

محصول: 1999
/«تو هیچوقت تنها نیستی» بیل داستان خودش را برای یک مرد مسن‌تر تعریف می‌کند؛ یک نویسنده بی‌تجربه و تازه‌کار که دوست دارد غریبه‌ها را در سرتاسر لندن دنبال کند و آن‌ها را تحت نظر داشته باشد. یک روز، یک مرد چرب‌زبان و با اعتماد به نفس (یکی از افرادی که تحت تعقیب قرار گرفته بود)، با بیل برخورد می‌کند. اسم او کاب است؛ یک سارق که بیل را زیر بال و پر خود می‌گیرد و به او یاد می‌دهد که چطور به جایی نفوذ کند و وارد شود. آن‌ها با کمک هم به آپارتمان یک زن می‌روند تا از او دزدی کنند. اما بیل زمانی‌که تصاویر او را در جای جای خانه می‌بیند، شیفته‌اش می‌شود. بیل، این زن را دنبال می‌کند و در رستورانی سر صحبت را باز می‌کند؛ رستورانی که به نامزد سابقش تعلق دارد. در طی این گفت‌وگو متوجه می‌شود که او فردی را در اتاق نشیمن خود با یک چکش کشته است. خیلی زود بیل داوطلب می‌شود تا با نفوذ به جایی، لطفی در حق این زن بکند. اما این مرد مسن، چه چیزی می‌داند که بیل از آن خبر ندارد؟ تعقیب اولین اثر سینمایی نولان به شمار می‌رود.

رابطه_پایدار روابط عاشقانه روانشناسی زوج_درمانی کوچینگ روابط مشاوره معرفی_کتاب

در غیاب بلانکا​ | اثر: آنتونیو مونیز مولینا

داستان کوتاه در غیاب بلانکا اولین کتابی است از آنتونیو مونیز مولینا نویسندۀ اسپانیایی، که به فارسی ترجمه و منتشر می‌شود.
در بدو امر، این داستان سناریوی یک زندگی زناشویی است که از آشنایی و عاشقی شروع می شود و به همزیستی و آیین‌های خانوادگی و مشاجرات گهگاهی می‌رسد اما مولینا در این داستان از این پیرنگ فراتر می‌رود و به مسألۀ فرهنگ و سبک زندگی می‌پردازد.
ماریو مردی است که در خانواده‌ای فقیر و روستایی متولد شده و با سخت‌کوشی و ریاضت موفق به تحصیلات دانشگاهی و سپس استخدام در شهرداری به عنوان یک نقشه‌کش شده است؛ در حالی‌که بلانکا دختر یک خانوادۀ ثروتمند شهری است که پیشاپیش همۀ آنچه که ماریو پس از سالها تلاش به دست آورده و برای حفظ آنها همچنان باید هر روز تلاش کند را داشته بنابراین بقاء و امنیت برای او نیازهایی برآورده شده‌اند که او هرگز دچار فقدان یا کمبودشان نبوده است بنابراین بلانکا به دنبال زندگی دراماتیک، متفاوت، هنجارشکن و عصیانگرانه است.
او با تکیه بر حمایت خانوادگی‌اش نیازی به تمام کردن درس و کار تمام‌وقت در خود نمی‌بیند و به دنبال هنر آوانگارد و هنرمندان عصیانگر است اما بیش از آن‌که به درکی عمیق‌تر از هنر نائل شود گرفتار رابطه‌های عاشقانه با هنرمندانی خودشیفته و هیستریونیک می‌شود که غرق در مواد محرک و روانگردان و بی‌مبالاتی جنسی هستند و او را با انبوهی از خاطرات تلخ، زخم‌های عاطفی و سبک زندگی با محوریت مواد جا می‌گذارند و به ایستگاه بعدی می‌روند.
مولینا با کلامی طنز و نگاهی موشکافانه سبک زندگی هنرمندانه عصر «صنعت فرهنگ» و «سرمایه‌داری مصرفی» را ژرف‌کاوی می‌کند. هنرمندانی که ادعای درون‌گرایی و بی‌اعتنایی به سنت‌ها و هنجارهای اجتماعی را دارند ولی سخت مشتاق دیده‌شدن و شهرت هستند و درون‌گرایی و بی‌اعتنایی آنها چیزی جز یک نمایش رسانه‌ای نیست.
هنرمندانی که شبیه به طبقۀ کارگر لباس می‌پوشند و شعارهای چپ می‌دهند ولی خرج کوکائین شبانۀ آنها از دخل ماهانۀ یک خانوادۀ کارگر بیشتر است.
هنرمندانی که دم از اصالت و فردیت می‌زنند ولی از هر رابطه‌ای حتی عاشقانه‌ترین‌شان به عنوان نردبانی برای شهرت و قدرت استفاده می‌کنند و در نهایت با پوزخندی استهزا آمیز کسانی را که مجبورند سال‌های سال به کار یکنواخت و خسته‌کننده‌ای تن دهند تا حداقل‌های زندگی را برای خانواده‌شان تأمین کنند تحقیر می‌کنند.

The Lighthouse (فانوس دریایی)​

محصول : 2019​
/ فیلم فانوس دریایی که به‌صورت سیاه و سفید فیلم‌برداری شده، داستان هیپنوتیزمی و توهم‌آور دو نگهبان فانوس دریایی (با بازی ویلم دفو و رابرت پتینسون) را حکایت می‌کند. این داستان در دهه ۱۸۹۰ و در یک جزیره دور افتاده و اسرارآمیز که در نیو انگلند قرار دارد، اتفاق میفتد. در طی این داستان، این دو نگهبان کم کم در این جزیره در تنهایی خود غرق می‌شوند؛ همین اتفاق باعث می‌شود که عقل و هوش خود را از دست بدهند و توسط بدترین کابوس‌های خود تهدید شوند. فیلم فانوس دریایی که مورد دیگری از فهرست بهترین فیلم های روانشناختی است، جالب است بدانید که این فیلم نامزد دریافت ۱۷۳ جایزه از جشنواره‌های مختلف شده بود.
منتقدان بعد از تماشای این فیلم عقل و هوش خود را از دست داده بودند و حسابی آن را برای کارگردانی و بازی هنرمندان مورد تحسین قرار دادند. آن‌ها به این موضوع اشاره کردند که داستان فوق‌العاده جذاب، فیلم‌برداری بسیار هوشمندانه و بازی دو بازیگر اصلی به‌شدت برجسته بوده است؛ به‌طوری که همگی آن‌ها ثابت کردند که راجر ایگرز به‌عنوان یک کارگردان، استعداد چشمگیری دارد. او توانایی این را دارد که شما را به‌حدی مجذوب صفحه‌نمایش کند که مدام دوست داشته باشید ببینید در صحنه بعدی چه اتفاقی رخ می‌دهد. حتی یکی از منتقدان، عنوان کرد که فیلم فانوس دریایی، همان سینمایی است که مغز و روح شما را تکان می‌دهد.

insomnia (بی خوابی)

محصول : 2002
/ «روزها هیچوقت تمام نمی‌شوند. کابوس‌ها واقعی هستند. هیچکس بیگناه نیست.» در نایت میوت، آلاسکا بدن بی‌جان کی کانل، ساکن ۱۷ ساله‌ی این منطقه، پیدا می‌شود؛ پسر جوانی که به قتل رسیده بود. رئیس پلیس محلی نایت میوت، درخواست کمک کرد و به همین ترتیب دو کاراگاه پلیس در زمینه قتل و سرقت از لس آنجلس (ویل دورمر و هپ اکهارت) به آن‌جا اعزام شدند تا در روند تحقیقات کمک کنند. هم دورمر و هم اکهارت، با اینکه شهرت زیادی در دنیای پلیسی دارند، اما هر دو در لس آنجلس با یک سری مشکلات کاری و حرفه‌ای روبه‌رو هستند. دورمر وقتی به نایت میوت می‌رود، دچار اختلال بی‌خوابی شدیدی می‌شود؛ هم به خاطر وضعیت مداوم خورشید نیمه شب در آن منطقه و هم به خاطر رازی را روی دوشش قرار دارد. این بی‌خوابی باعث شده که او هذیان بگوید و توهم بزند. چیزی که او در خواب ندیده، این است که قاتل با او ارتباط برقرار کرده است.
قاتل همه چیز را درباره قتل برایش توضیح داده است و این حقیقت را هم بیان کرده که می‌داند دقیقا چه اتفاقاتی دارد برای دورمر رخ می‌دهد. همین اتفاق باعث می‌شود تا یک ارتباط همزیستی بین آن‌ها برقرار شود؛ دو نفری که به نفع خودشان، رازهای دیگری را پنهان می‌کنند. این اثر که براساس رمانی با همین نام ساخته شده است، بازسازی یک اثر نروژی با نام Insomnia است که در سال ۱۹۹۷ ساخته شده بود.

چگونه_او_را_به_دنبال_خود_بکشانیم

چگونه او را وادار کنیم دنبال شما باشد

بعد از جدایی احساس می کنیم که تنها کاری که می خواهیم این است که با او در تماس باشیم.اینجا میگوئیم چطور این کار را بکنید.

بینهایت بلند و به غایت نزدیک جاناتان سافران فوئر رمان روانشناسی زوج_درمانی مشاوره معرفی رمان معرفی کتاب

بی نهایت بلند و به غایت نزدیک | اثر: جاناتان سافران فوئر

رمان «بی‌نهایت بلند و به‌ غایت نزدیک»، روایت پسری است که چند سال پس از مرگ پدرش، یک کلید را در گلدان پیدا می‌کند. او اطمینان دارد که این کلید به پدرش تعلق دارد، کلیدی که شاید حتی رمز چگونگی مرگ پدرش را برملا سازد. اما «اسکار» نمی‌داند که این کلید، کدام یک از ۱۶۲ میلیون قفل شهر نیویورک را باز می‌کند؟
این سوال باعث می‌شود تا اسکار مثل یک کارآگاه آماتور تمام محله‌های نیویورک را جستجو کند و وارد زندگی دوستان، اقوام و آدم‌های غریبه شود. به این ترتیب وارد کشف ماجرایی می‌شود که به تاریخچه ۵۰ سال گذشته خانواده‌اش مربوط می‌شود. در واقع کشمکش و جست‌وجو در داستان با همین کلید آغاز می‌شود و تبدیل به کلید روایت در داستان می‌شود.
او ابتدا پای پیاده به این آدرس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دایره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زنگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را مدام تکان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد:
«چون بهم کمک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد یادم بماند که هرچند به محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم، ولی من همچنان خودم هستم.»

انجام این ماموریت حماسی شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاص اُسکار برای نزدیکی بیشتر به پدر مرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش است؛ شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاص ُاسکار برای نزدیکی به مادر زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش هم بستن زیپ پشت لباسش است موقع آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدنش برای بیرون رفتن.
در واقع «فوئر» از عبارت‌ها و اصطلاحات خاصی برای نشان دادن احساسات و عواطف اُسکار استفاده می‌کند مانند استفاده از «دایره زنگی» که در پاراگراف بالا به آن اشاره شد و همچنین‌: «بستن زیپ کیسه خواب وجودم» برای اشاره به کناره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری و انزوای عاطفی و «دوباره چکمه‌هایم سنگین شدند» برای اشاره به افسردگی و ناراحتی ناشی از مشکلات اطرافیان و خودش و …
ابتکارات و اختراعات «اُسکار» هم‌ که به‌عنوان یک پسربچه می‌خواهد از خلاقیت و تخیلات خودش برای بهبود اوضاع دنیای پیرامونش استفاد کند را می‌توان همچون مقیاسی برای نشان دادنِ میلش به بهبود شرایط دنیایی سنگدل و تسکینی بر ناتوانی عمیقش عنوان کرد

7 حقیقت درباره نحوه تفکر مردان

چرا مردان در روابط به فضا نیاز دارند؟ چرا بعد از رابطه جنسی از شما دور می شوند یا وقتی عاشق می شوند کنار می روند؟