ریشه های ناخودآگاه شخصیت​ | اثر: کاترین مایرز – لیندا کربی

وقتی کارل گوستاو یونگ در ۱۹۱۲ کتاب «تحوّل نمادهای زیست‌مایه» را نوشت، فروید او را طرد کرد چرا که یونگ در این کتاب، به‌جای حق دادن به زیگموند فروید در مورد اختلاف‌نظرش با آلفرد آدلر، به تجمیع دیدگاه این دو نفر پرداخته بود. این جدایی، فرصتی فراهم کرد تا یونگ به طراحی نظریه‌ی خودش مشغول شود و در عین حال به ژرف‌کاوی درباره‌ی زمینه‌ی اختلاف‌نظر فروید و آدلر و خودش نیز بپردازد. ثمره‌ی این ژرف‌کاوی این بود که یونگ در سال ۱۹۲۱ کتاب «تیپ‌های شخصیتی» را منتشر ساخت و در آن کتاب ضمن معرفی ویژگی‌های سرشت متفاوت انسان‌ها، ریشه‌ی بسیاری از اختلاف‌نظرها حتی در بین متفکران و نظریه‌پردازان را، تفاوت سرشت شخصیتی آنان دانست. در ۱۹۲۳، کاترین بریگز ۴۸ ساله که در آمریکا معلم کودکان بود کتاب یونگ را خواند و آن را پاسخی برای چالش فکری‌اش دید. کاترین، سال‌ها در این فکر بود که بر اساس تفاوت سرشت کودکان، روش آموزش به آن‌ها باید متفاوت و متناسب با شخصیت هر کودک باشد و خود نیز تلاش کرده بود به طبقه‌بندی کودکان بپردازد. کاترین، کتاب یونگ را به ایزابل بریگز مایرز دختر ۲۶ ساله‌اش هم معرفی کرد، زیرا ایزابل قصه می‌نوشت و برای شخصیت‌پردازی قصه‌هایش نیاز به الگویی داشت که بتواند تفاوت انتخاب‌ها و تصمیم‌های انسان‌ها را درک کند. آشنایی این مادر و دختر با یونگ و نظریه‌اش مسیر زندگی این دو را تغییر داد و آن‌ها زندگی‌شان را صرف این کردند که الگویی منسجم و جامع برای تشخیص تفاوت‌های استعدادها و توانایی‌های انسان‌ها بسازند. ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ فرصتی فراهم آورد تا الگویی که کاترین و ایزابل ساخته بودند مورد آزمون قرار گیرد زیرا با ورود آمریکا به جنگ، بیشتر مردان جوان به جبهه‌های جنگ اعزام شدند و شرایطی ایجاد شد که زنان به سرعت در بخش صنعت جایگزین مردان شوند. آزمون ارزیابی شخصیت مایرز-بریگز (MBTI) توانست به سنجش و گزینش سریع و بهتر نیروها برای هر کاری کمک کند.​